- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
عید سعید غدیر خم و مدح حضرت علی علیهالسلام
به او دادند کشتی را که در آن ناخدا باشد در این دنیای خـاکی او تجـلیّ خدا باشد خدا بود و نبی بود و بنا شد حضرت خاتم نه در روی زمین بلکه امیر ماسوا باشد اگر چه اشـرف کـل خلایق بوده از اول به بعثت میرسد وقتی که حرفش مرتضی باشد چهل قرن است پیغمبر به لب ذکر علی دارد نبی حق داشت با آیـات قـرآن آشنا باشد علی شد نفس پیغمبر علی شد جانشین او بنا بود از همه عالم حساب او جدا باشد پیمبر با علی هر دو یکی هستند در باطن اگر یا مصطفی گوئی همان یا مرتضی باشد برای بت شکستن شد رکابش دوش پیغمبر نمیفهمد کسی هرگز مقامش تا کجا باشد
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم و مدح حضرت علی علیهالسلام
کسی نـیـامـده او را عـلـی جـواب کـند علی به سمت گدایان خودش شتاب کند کسی که خـادمـش حـیـدر حـسـاب کـند بـه آسـمــان رود و کــار آفــتـاب کـنـد علی فقط که علی نیست، چارده نور است از او جدا شدن از هفت پشت ما دور است بــرای دایــرۀ شــاعــران بـیتــکــرار شده ست خطبۀ بینقـطه، نقـطۀ پرگار در اولین خـم زلفـش اسیـر شد عـطـار هزار شاعر مضمون سرا هزاران بار خیال وصف علی را قلم به دست شدند شراب عشق علی را نخورده مست شدند علی، علیست و زهرا شناسنامۀ اوست شروع او حسن است و حسین ادامۀ اوست صفات خاص ملائک صفات عامۀ اوست من از خودم که نمیگویم، این چکامۀ اوست برای او و خدا، دل، شریک قایل نیست میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست که گفته روی زمین قرنهاست گم شدهایم؟ نه! ما مجـاور کوی صد و دهم شدهایم مسـافـر نـجـف و کـربـلا و قـم شـدهایم مُـبَـلِّـغ جـریـان غــدیــر خــم شــدهایــم غـدیر از نظر شیـعه عـید الاعیاد است خدا ولایت خود را به شیعیان داده ست به هر که عاشق او شد اسیـر میگویند به دستهای عـلـی دسـتگـیر میگـویند و اهل عرش، عـلـی را امیـر میگویند هـنوز جن و مـلک از غـدیـر میگویند جماعت این دو سه خط را ولی نمیفهمند که چیزی از درجات عـلی نمیفـهـمند عـلی که بود؟ نه میدانـم و نه میدانی مُحب او چه عـرب باشد و چه ایـرانی چه آشـکـار سـلامـش کـند چه پنـهـانی چه در سلامت کـامل چه در پریـشانی جواب میشـنود از عـلی: سلامٌ عـلیک اگر مـریـد مـرامش شدی بـگـو لـبـیک به پاست تیر و علی روی پاست وقت نماز نماز اوست زکات و گداست غرق نیاز دهان کعبه از این کـارهای او شده باز که در نهـایـت ایجـاز میکـند اعـجـاز؟ به جز علی، که هر انگشت او هنرمند است برای او در خیـبر به تار مو بـند است اگـر که دشـمن او تـیـغ را غـلاف کـند علی که جنگ ندارد، چرا مصاف کند؟ عـمر به خوبی او باید اعـتراف کـند؟! رواست کعبه نجـف را اگر طواف کند کجا شبـیـه به نهـج البـلاغه آمده است؟ کتابهای جهان را کسی ورق زده است؟ ستارهای ست برای خـودش ابـوریحان ولـی کـنـار عـلـی میشـود ابـوحـیـران که گـفته نام عـلی نیست داخل قـرآن؟! هزار بار بـخـوان از شـروع تا پـایـان قـسـم بـه نـقـطـۀ زیـریـن بـاء بـسـم الله عـلی ست معنی قـرآن، سخن کنم کوتاه ستاره روزنی از وصلۀ عبای علیست روایت است سماوات زیر پای علیست به عرش رفته محمد، پی خدای علیست به نقل قول، صدای خدا صدای علیست قرار شعر بر این شد سخن شود کوتاه چه “یا علی” بنویسم چه “فی امان الله”
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
بـر لـکـنتِ زبـان من آقا امـان دهـید یا لطف کـرده و به بـیانم تـوان دهید تا مدح یک فـضیـلـتـتان را بیان کنم قـدر تـمام عـمـر جـهـانم زمـان دهید کار از کمیت لنگ غزل هم گذشته است الـفـاظ قـاصـرند به الـفـاظ جان دهید تا حق مـطلـب از سر ایـمـان ادا کنم ابن سکـیت نطق مرا دُر فـشان دهید بر ذوق کـور من تب دریای ملتهـب سـقـفی بلـنـدتر، ز خود آسـمان دهید از وحی در ثـنای تو باید مدد گرفت پس کوی جبرئیل امین را نشان دهید تا دعبل و کمیت و فرزدق شوم به پات شب تا سحر غزل بسرایم، غزل برات بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز بالاتر از مسـیح عـدم را به هم بریز شعری بخوان که وقت هدایت گری شده ارکان کفر و ظلم و ستم را به هم بریز آقا اگر بـنـاست دمی بیتو سـر کـنـم تقدیر من به لوح و قلم را به هم بریز اصلا به دست های کریمت گـل مرا از نو سرشته، آب و گلم را به هم بریز بر سائل درت نظری کن ز روی لطف کـل مـعـادلات کـرم را به هم بـریـز آقــای مـهـربــان دلــم بـا تــبـســمـی دریای پُـر تلاطـم غم را به هم بریز آرامش دلم دو جهـان در پـناه توست کارم هـمـیـشه گیر نفـوذ نگاه توست انداخت گرچه کینۀ دشمن به زحمتت یک ذرّه کم نشد به خـدا از شرافـتت گـردیـده بــارهـا مـتــوکـل ذلـیـل تـو بـوده رفـیـع ســایــۀ دیــوار عـزتـت صد آسمان فـرشته به شـمـشیر آخته دارند چشم در پی فـرمان حـضرتت راضی نشد دلت رسد آسیب بر عدوت جوش و خروش داشت ز بس دیگ رحمتت آورده دائـمـاً سـر تـعـظـیـم را فـرود دنیای عـلـم عالـمـیان پای حـکـمـتت اسـلام رفـت تـا بـه دل قــارۀ سـیــاه از بـرکت درایـت بـسـیـار و هـمـتت نورت گرفته کشـور دلها به جلوهای از بس شبیه حضرت زهرا به جلوهای از کفر محض با دمت ایمان درست کن از زنگی سـیـاه مـسلـمان درست کن در پای درس و بحث سراسر هدایتت از وحشیان حقیقت انسان درست کن از راز قـلب مرد مـسـافـر خـبـر بده از او کسی شبیه به سلمان درست کن ای حسرت بهشت خـدا خاک پای تو از دوزخ خـرابه گـلستان درست کن یک خندۀ ملـیح به لبهـای خود نشان قبله برای یوسف کنـعـان درست کن با سطری از معارف والای حضرتت راهی برای بیـنـش قرآن درست کن در وصف خوبی تو هزاران حکایت است عشقت همان میان بُر راه هدایت است چون نوکری که خو کرده بر امیر خود من را نما به نیمه نگاهی اسـیر خود تا جای دیگـری نـروم از درت، مرا بر خانهات الی الابدی کن فقیر خود در باب معـرفت تو مرا پای جامعـه بخشیدهای بصیرت و کردی بصیر خود دست مرا بگـیر و ببر تا غـدیـر خـم با سطری از زیارت اهل غدیر خود اهـل گـنـاه بـودم و با مـهـربـانـیات وا کردهای تو پای مرا در مسیر خود از سختی زمان گلهای نیست، شکر حق خواندی مرا به خنده به مهمان پذیر خود دل بـسـتـۀ کـلامـکـم الـنـورتـان مـنم در باب عـشق وصلۀ ناجـورتان منم دنیاست عـبـد خـانۀ عـبدالعـظـیـم تو محـتاج دست های هـمـیشه کـریـم تو با اهـدنا الـصـراط تـو اهـل هـدایـتـم با نـور تـوست راه دلـم مستـقـیـم تـو این حس همیشه بوده به همراه من که هست مشمـول من عـنایت و لطف قـدیم تو در کاظمین، مدینه و قم، مشهد و نجف شد تازه پای جامعه روح از نسیم تو با جامعه، زیارت هر یک از اهل بیت دارم سـلام بر تـو و قـلـب سـلـیـم تو حال و هوای گنبد سلطان که جای خود دارد هـوای گـنـبـد تـو یا کــریـم تـو نزدیک شـد مـحـرم شاه شـهـیـد دین امضا بزن حوالۀ دل را یک اربعین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
چون ندارد با کسی کاری گدای سامرا میکـند بر خـلق سـالاری گدای سامرا ده برابر بیـشتر از پیش عاشق میشود چونکه دارد مثل تو یاری گدای سامرا با محبّت عادتش دادی به احسان٬ آنچنان کم نـدارد قـدر دیـنـاری گـدای سـامـرا هیچ فرقی نیست بین سرشناس و ناشناس نام خود کافیست بگـذاری گدای سامرا دستْ خالی تا کمر خم شد یقین کردم که هست آشـنا بـا رسـمِ دربـاری گـدای ســامـرا با مفـاتـیح ٱلجنان در هر فـراز جامـعه چشم هایش میشود جاری گدای سامرا
: امتیاز
|
رباعی های ولادت امام هادی علیهالسلام
نوری به جـهـان ز حیّ سرمد آمد از لـطـف خــدا عــبـد مـؤیّــد آمـد دهـم گـل بـوسـتان زهـرا و عـلـی از نـسـل عـلـی نـجـل محـمّـد آمـد ***************** امشب به جهان نور خدا آمده است دهم گـل باغ مـصـطفی آمده است در بـیت نـهـم گـل ولایـت، هـادی از نـسل عـلی مرتضی آمده است ***************** امشب به جهان نـور مبـین میآید بر شیـعه بگـو حـبل مـتـین میآید از بیت جواد ابن رضا هادی دین هـمـنـام امـیـر مــؤمـنـیـن مـیآیـد ***************** امـشـب از لـطـف خــداونـد ودود غـنـچـهای وا شد به گـلزار وجود آمـده چـهـارم عـلـی، هــادی دیـن بـر جــمــال کــبــریــائـیـش درود
: امتیاز
|
رباعی هایی در توصیف زیارت جامعۀ کبیرۀ امام هادی
در جـامـعـۀ کـبـیـره انــوارِ خــدا گــردیـد هــویــدا ز درِ بـیـت ولا ***************
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دست من وعطایت یا هادیالمضلین جـان هـمه فـدایت یا هـادیالمـضلین هرسو روم به عشقت بیطاقت و قرارم قـربان سـامـرایت یا هـادیالمـضلین
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
امشب بسـاطِ شـادمـانی جـور بـاشد از فرش تا عـرش امتـداد نور باشد هادی همان سرچـشـمۀ نـورِ هدایت مـیـلاد او باشد سـراسـر با سـعادت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
باز در بحر ولایـــت گهــری پیــدا شـد باز بــر چـرخ امامت قـمــری پیــدا شد بـاز در بـاغ فـضیـلت ثـمـری پیـدا شـد قـلـــم صـنـع خــدا را اثــری پیـــدا شـد شب وصل و شب وجد و شـب ذکر اسـت و دعاسـت شب میلاد علی ابن جواد ابن رضاست جان به کف گیر و بیا جلوۀ جانانه ببین خلوت محفل شمع و گل و پروانه ببـین در حرمخانـۀ حـق، مـاه حـرمخانه ببین روح شــو طلعـت ریحانۀ ریحانـه ببین باز پیـــدا شـــده مـصباح هُـدایی دیگـر پـای تـا فـرق امـام الـشّــهـدایـی دیـگـر شاهکـار ازلـی را اثر است این مولـود دهمین قـبلۀ اهـل نظـر است این مولود پسر پاک رضا را پسر است این مولود دهمـین قـبلـۀ اهـل نظر است این مولود بـفـشـانـید به گـهــواره گـل و ریحـانش سر و جان همــه خـوبان جهان قربانش آفتابی که به چـشم هـمگان چهـره گشاد سایـهاش بر سـر خلــق همه عـالم افـتاد هـمـه داریـم از او درس ولایـت را یـاد جامعه باد فدایش که به ما (جامعه) داد وعدههایش همه صدق است و کلامش همه نور نگه چشم بد از مصحف رخسارش دور دست ما خـالی و او دست عـطای داور فکـر ما کوتـه و وصلـش ز همه بالاتر گوهر ده یـم نــور است و یـم ده گـوهر نام هادی است برازنده بر آن فخر بشر داده بر چشم دل از پرتو حُسنش جلوات به جلال و به کمال و به جمالش صلوات این گل باغ جواد است و جهان گلزارش بـهـتـرین آیـنـۀ حُـسـن خـدا رخـسـارش بـه جـواد ابن رضا روح دهـد دیـدارش کـعـبـۀ جـان هـمـه زنـده دلان دیـوارش وصف او ســورۀ نـور است بدانید همه فــی بـیـــوت اذن االله بـخـوانـیـد هـمــه ای به از عطر جنان خاک در سامرهات آرزوی هـمـه خـوبان سـفـر سـامـرهات شـجـر طـور کجـا و شـجـر سـامـرهات آسـمــان بـال زنـد دور ســر سامـرهات نه عجـب کعـبه اگر دور مزارت گردد هرچه جان کرده خدا خلق، نثارت گردد کیسـتی تو که به برج سه محمد قمری؟ نام زیبات علـی و سـه علـی را پـسری هرچه خوبان همه گفتند از آن خوبتری پــدر مـنـتـقـم خــــونِ خــدا را پـــدری چار اُم، هفـت پـدر بـنـدۀ جود و کرمت نه فقط سامره، قلب همه خوبان حرمت ای حـرم گـشته به دور حرم سـامرهات چشم رضوان به ریاض الارم سامرهات دل زند موج به هر پیچ و خم سامرهات سـایه افـکـنـده بـه عـالم علـم سـامرهات حـرم امـن خـدا صـحن تـو و حـائر تـو همه شـب مهـدی موعـود بود زائـر تـو من کی اَم تا که ثنا گوی تو باشم مولا؟ یا که مشـتاق گـل روی تـو باشـم مـولا یا کـه سـرگرم هیـاهـوی تـو باشـم مولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم مولا! من ندارم به جهان غـیر تو مولای دگر چه بـرانی چه بخـوانی نروم جای دگـر دل بـرد از همـه پـیغــامبـران دیــدارت چـــارده آیــنـــه در آیــنـــۀ رخســـارت یوسف آورده سر و جان به سر بازارت سـرمـۀ چـشـم مـلـک خـاک ره زوّارت صلواتی که از آن بوی خـدا گردد حس به تو و بر حسن و روح عروست نرگس گر چه یک عـمـر ز افـعـال بـدم آگـاهم گرچه نبود به بساط از همه هستی آهـم گرچه بگذشته به غفلت همه سال و ماهم بـه عـنـایـات شـما مـیـثم ایــن درگـاهـم طبع خود را همه جا وقف شما سازم و بس هر که هستم به تولای تو مینازم و بس
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
سیـر و سـلـوک من شـده آواره بـودن بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن هرکس کـسی دارد ولیکـن من نـدارم کاری به جـز ذکر و دعا کردن ندارم من دوست دارم کوچهگرد شب شدن را شـب تا سحـر دلـواپس زینب شدن را رفـتـنـد اما یک نـفـر دورو بـرم بـود آن یک نفـر هـم سـایۀ پشت سـرم بود گـشـتم ولی این شـهـر پـروانـه نـدارد انـگـار جز طـوعه کـسی خـانه ندارد این شهر بیدرد است، یک زن اهل درد است طوعه پناهم داد، خیلی طوعه مرد است چه مـردم نـامـهـربـانی داشـت کـوفـه ای کـاش ده تا مثل هـانی داشت کوفه در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته بین از سفـیر تو چسان دندان شکسته ایـنـجـا وفــا دارد، وفـاهـای دروغـی بـازار هـم دارد، چه بـازار شـلـوغی! بازار، دنـبـال وفـا رفـتم، جـفـا داشت اما خـدا را شـکـر دیـدم بـوریا داشت حالا که دسـتـم بـسـته شـد یـاد عـلیام مـعـلـوم شـد امــروز دامــاد عــلــیام از بـام نـه از چـشـمـشان افـتادم آخـر دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر! مـانـنـد قـربـانی تـنـم را مـیکـشـیـدنـد دست مرا بسـتـند و از پـا میکـشـیدند میخـواستم خـونم به پای رب بریـزد گـل در مسـیـر محـمـل زینب بـریـزد
: امتیاز
|
شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
کوفه با مردان خیلی مرد، بد تا میکند با حسینت بی برو برگـرد، بد تا میکند آی مسلم دردهایت را به نا اهلان مگو کوفه با مـردان اهل درد بـد تـا میکـند بعد حیدر گرمی از دلهای مردم رفته است کوفه از وقتی که شد دلسرد، بد تا میکند نخل میثم را ببین و بعد لب وا کن که شهر با کسی که لب به حق وا کرد، بد تا میکند جرم هانی از تو گفتن بود، این شهر فریب با کسی که از تو نام آورد، بد تا میکند با تـو بـد تا کـرد دنـیا، مطـمئـنم تا ابـد با دل ما غصهات ای مرد، بد تا میکند
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
عشق تو را به قیمت جان میخرم حسین بـالای دار نـام تـو را میبـرم حـسـین گـفـتم سـر تو باد سـلامت به کـوچهها هرچه زدند سنگ جـفا بر سرم حسین
: امتیاز
|
شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده قـلـمـش نـه، دم تــیـغ دو دمـش افــتـاده مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان در شب حـجـره به روی شکـمش افتاده آخرین لحظه همان لحظۀ تلخیست که مَرد دیـده از دست ابا لفـضل عـلـمش افـتاده دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش تـا دم عـلـقــمـه در هـر قـدمـش افـتـاده نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد زخــم هــای تـن آقــا رقــمــش افــتــاده بعد اینـقـدر مـصیبت که سـرش آوردند تـازه تـیـغ آمـده بـر قــدّ خـمـش افـتـاده آخرین لحظه به یاد فقط این جملۀ شمر که: خودم میکِـشم و میکُـشـمش افتاده دمش از بس که حسینیست چو پایین رفته بــاز در پـای دمــش بــازدمـش افــتـاده مثـل بـین الـحـرمـیـن است مـدیـنـه امـا سر پا نیست…دراین سو حرمش افتاده
: امتیاز
|
شهادت امام باقر علیهالسلام ـ ذکر مصائب حضرت
یک عـمر داغ کـربلا یادش نمیرفت دلشـورههـایِ عـمّه را یادش نمیرفت درس و حدیـثـش مانعِ روضه نمیشد بـرپـایـیِ بـزم عـزا یـادش نـمـیرفـت بر دوشِ دل، بار مصیبت داشت عمری جـان دادن خـون خـدا یادش نمیرفت بالا سـرِ هـر پـیکـر بر خـاک خـفـتـه لبخـنـدِ شـمـرِ بیحـیا یـادش نمیرفت بُردنـد بیصبـرانه بعـد از گـوشـواره گهواره را بینِ عـبا... یادش نمیرفت تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر آمد! زد تـازیـانـه بیهـوا! یادش نـمیرفت هنگـام غـارت بود و در بین شلـوغی افـتاد زیـر دست و پـا یادش نمیرفت لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد سرهای روی نیـزهها یادش نمیرفت کـنج خـرابه...زیر نـور مـاه...آرام... شب گـریههایِ بیصدا یادش نمیرفت در کنج حجره، داشت جان میداد امّا کهنه حـصیر و بوریا یادش نمیرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
عـالـم هـمه گـدای تو یا باقـرالـعـلوم محتاج خـاک پـای تو یا باقـرالعـلوم مـعـنی عـلـم مـعـنی آیـات مـحـکـمه باید همه به پشت سرت اقـتـدا کـنـند باید به نام تو هـمـه عـالـم دعـا کـنند تیر و کمان بگیر به دست و مرا بزن خورشید سایهبان شده روی مزار تو روح الامـین مـلازم تو در کـنار تو از کودکی است روضه و غم آشنای تو عمری است اشک من شده وقف منای تو باید که مُرد از غم و سوز عزای تو از بس که زهر در تنت آقا زیاد بود بـازار و ازدحـام نـرفـته ز خاطرت آتش ز پـشت بـام نـرفـته ز خاطرت بر روی نـیـزهها سر آفـتاب دیـدهای
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
دوباره مرغِ دلم با پرِ شکسته سفر کرد تمام همسفران را پرید و باز، خبر کرد زمین برای تو با هقهقش به زلزله افتاد و لرزههاش، حرم را گرفت و زیر و زبر کرد به گَـردِ قـافـلـۀ اشکهای تو نـرسـیـدیم تو دیـدهای هـمۀ داغهای کـربوبـلا را به نـیـزهزارِ بـلا؛ رویشِ سـرِ شـهـدا را به شاهـراه شهادت تو هم مـرید حسینی
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیهالسلام قبل از شهادت
از گـلـو نـالـۀ مـرغ سـحــری افـتـاده پــی آن نــالــه دل دربــدری افــتــاده غـم یک عـمر بلا پشت بـلا پشت بلا همچو یک زهر به جان جگری افتاده
: امتیاز
|
شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
بسکه تصویری از اندوه به هر مرحله داشت خوشیِ کودکی از خاطر او فاصله داشت به حسـابی که پـسر آیــنهدار پـدر است او هم از کوفه و از شام، فراوان گِله داشت صنـم سلـسله مـویی که دل ما با اوست سالها دور گلویش اثـر از سلسله داشت چون ولی بود بَـلا دیـد، ولی سنگـین تر پای او بیشتر از عـمّۀ خود، آبله داشت بعد پنجاه و سه سال از غمِ جانسوز عطش جگر سوخته، با آب خُنک مسئله داشت دل او محـفل یک روضۀ زهـرایی بود اُنـس با فـاطـمۀ سوخــتـۀ قـافـلـه داشت کینه از شمر به دل داشت ولی بیش از آن نفرت از خولی و بُغضی به دل از حرمله داشت شام دیدهست که در بـزم شـرابِ اُمَـوی نطق کوبندۀ او حالت یک زلزله داشت لب به نفـرین نگـشود این نوۀ شاه کـرم بسکه در صبر همانند حسن حوصله داشت آه برعکس همه، موقعِ طفلیش، این مَرد خاطرات بدی از ساز و کف و هلهله داشت
: امتیاز
|
شهادت امام باقر علیهالسلام
چه تـفـاوت بکـنـد نـالـه کـند یا نـکـند که دلِ سـوخـتـه را نـالـه مـداوا نـکـند چه تـفـاوت بکـنـد پـا بکـشـد یا نکـشد کاش میشُد خـودش اینـقـدر تقلّا نکند زهر اینبار چه دارد متورم شده است زهـر با این تنِ بـیـمـار مـدارا نـکـنـد این جوانی که کـنار پـدر اُفـتاده زمین چه کـند گـریه اگـر بر سرِ بـابـا نکـند اینهمه جایِ جـراحات برای شام است زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند نَفَس آخر و با روضۀ ویرانه گریست نـشُد او یـاد غـمِ عـمـۀ خـود را نـکـند یـادش اُفـتـاد که هـمبـازیِ او میاُفـتاد سنگ رحـمی به سرِ دخـترِ نوپا نکند گفت دستم، سرِ زنجیر به دستش بستند پس از آن شِکـوهای از آبـلـۀ پـا نکـند چـادر عـمه پناهـش شد و نالـید: سرم چه کـنم تا که مرا زجـر تمـاشا نـکـند زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیهالسلام قبل از شهادت
از شرار زهر کین پا تا سرم آتش گرفت آه ای مـادر بـیا بال و پـرم آتش گرفت هر نفس از سینهام شعله زبانه میکشد سوخـتم از تب تمام پیکـرم آتش گرفت روز من با خاطرات کربلا شب میشود بس که گریه کردهام پلک ترم آتش گرفت هر طلوعی را غروبی عاقبت پایان دهد ای امان از آن غروبی که حرم آتش گرفت شعله بر جان همه اهل حرم افـتاده بود دختری فریاد میزد معجرم آتش گرفت بـعـد داغ کـربــلا و تـشـنـگـی بـچـههـا هر کجا که آب دیدم حنجرم آتش گرفت
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است در امام غایب این عصر، علمش حاضر است مادر از نسل حسن، بابایش از نسل حسین خلقتی اینگونه در بین خلایق نادر است هرکسی او را زیارت کرده باشد در بقیع هم علی و هم حسین و هم حسن را زائر است عقل کلهای جهان فهمیدهاند این راز را چـارۀ آنچه نـمیفهـمـند قـال الباقـر است بـا احــادیـثـش دلِ آشــوب من آرام شــد از تخصص های او تاثیر روی کافر است از رقیه هرکه بیـتی گفت بیـتـش میدهد این قلم، این گود،بسم الله هرکس شاعر است
: امتیاز
|